دلم برای این وبلاگ می سوزد تمام دردهایمان را اینجا سرازیر می کنم و خوشی ها را قلم می گیرم 

این که دو روز کنارت بودم را اینکه استیک خوردم را و خورن های دیگر.

این که میوه آوردی برایم و ما هر دو در چیدمان میوه مشکل داریم را 

این که سینما رفتیم و فیلم به آخرش نرسیده تمامش کردیم را 

این که نقاشی کشیدی و نگاهت کردم را 

این که این بار دعوا نکردیم را .

دلم می سوزد برای این وبلاگ که تنها قصه ی غصه های ما را یدک می کشد و این بار نمی دانم از کجای داستان جدیدمان برایش نقل کنم .

حالا که می نویسم تو خوابی و من دلتنگ واقعه ای که یک سال تنهایی به دوشش کشیدی و انگار قصد نداری بار را به زمین بگذاری رازی که دلت را سوخت و جانت را به آتش کشانید و من هم شریک یک روزه اش هستم دلتنگم نه از راز و نه از ستمی که به تو رفته و نه از گستردگی دامنش که تو را نگران کرده و ترسانده چه این که می دانم اوست که راه می برد و هدایت می کند و رشد می دهد و .از این که چه طور می شود آرامت کرد ؟ چه طور می شود شریک این بار بود و کمی از وزنه ی سنگینش را به دوش گرفت تا شاید بشود تو هم نفسی تازه کنی و جانی تازه بگیری چرا که تو سخت گیری و بی رحم نسبت به خودت و من نمی دانم چه گونه می شود آرامت کرد و پای این شک نحس را از جان و دلت کوتاه سازم 

خدا می داند که نمی دانم چه کنم؟ و می داند که گیجم و منگ و باز محتاجم از همیشه بیشتر به رحمش و محبتش که دستترا بگیرم و بیرون بیاورم .

راستی هنوز می دانی که دوستت دارم؟

دانم ,را این منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خرید ادکلن تام فورد منزلگه ققنوس هر چی بخوای هست بکسل، لوازم یدکی خودرو میهن استون , جامع ترین سایت سنگ ایران social.netssan@gmail.com