امروز به من نگاه کرد و گفت: ده ماه است که خبری ازش ندارم و من درد کشیدم .

باور دارم که با تو عشق آغاز شد و قبل از آن گمان می کردم که می دانم یعنی چه حداقل با واسطه ی احساساتم گمان می بردم که می فهمم اما امروز که گفت ده ماه است که از او خبری نیامده اشکم ناگهان سرازیر شد .

می انگاشتم که اگر ده ماه که نه ده روز از تو خبری نداشتم چه می شد؟ چه اتفاقی برای این قلب می افتاد؟ اصلا دوباره می تپید؟ اصلا می توانستم نفس بکشم؟ 

طفلکم چه سختی هایی کشیده است! چه دردی را تحمل کرده است! چه جراحتی را.

کاش بیشتر مراقبش بودم امشب برایش پیام داده که حلالم کنید که ببخشید که عازم حج هستم . چه دردی کشیده این خواهر و من مانده ام چگونه توانست بگوید که حلال کردم 

آه دلم درد می کند فشرده شده است امروز از آن روزهای پر تلاطم بود از آن روز ها که یک ساعتش هم زیاد است و امشب که مقابلم نشسته و تایپ می کند هم شب بلندی است 

خسته ام اما خوابم نمی برد کاش می شد کمی آرامش کنم 

می دانی گاهی فکر می کنم به چه دردی می خورم نه تو را می شود آرام کرد و نه او را که خواهرم است پس اصلا به چه کار می آیم!؟ 

دیوانه شده ام بیشتر برای تو و کمتر برای او کاش می شد که آرام سرم را روی پایت بگذارم و رها شوم از این درد 

راستی چرا به این خانه سر نمی زنی؟ هیچ نمی گویم صبر می کنم تا خودت بیایی.

دردی ,اصلا ,خبری منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اعتیاد شناخت درمان ctionTh Shop دوستی ها | دانلود فیلم،سریال،انیمیشن با لینک مستقیم ثبت شرکت خامه نون :)) حسین حسن نژاد ایران مارکت